_____ شبیـه یـکـ دختــــر خــوب! _____

_____ شبیـه یـکـ دختــــر خــوب! _____

عـشق اگر اینست مرتـد می شوم ...... خـوب اگر اینست من بـد می شوم!!
_____ شبیـه یـکـ دختــــر خــوب! _____

_____ شبیـه یـکـ دختــــر خــوب! _____

عـشق اگر اینست مرتـد می شوم ...... خـوب اگر اینست من بـد می شوم!!

امـــــا ، اگــــر ، نداشت دلــــش را نــــداد و رفــــت....

هوالـلــطــیفـــ :


گفتم بمان ، نماند و هوا را بهانه کرد
بادی نمی وزید و بلا را بهانه کرد

می خواستم که سیر نگاهش کنم ولی
ابرو به هم کشید و حیا را بهانه کرد

آماده بود از سر خود وا کند مرا
قامت نبسته دست ِ دعا را بهانه کرد

من صاف و ساده حرف دلم را به او زدم
اما به دل گرفت و ریا را بهانه کرد

اما ، اگر ، نداشت دلش را نداد و رفت
مختار بود و دست قضا را بهانه کرد

گفتم دمی بخند که زیبا شود جهان . . .
پیراهن سیاه عزا را بهانه کرد

می خواستم که سجده کنم در برابرش . . .
سجاده پهن کرد و خدا را بهانه کرد

می رفت سمت مغرب و اوهام دور دست
صبح سپید و باد صبا را بهانه کرد

او بی ملاحظه کمرم را خودش شکست . . .
حال مرا گرفت و عصا را بهانه کرد

بی جرم و بی گناه مرا راند از خودش
قابیل بود و روز جزا را بهانه کرد


"سید مهدی هاشمی نژاد(م.شوریده)"


از اینــجـــا " گــوشـــ بـــدهـــ "

ای گـــــــرگ بی مــــلاحظه بــــــــــازی حســــاب نیــــست...

هوالـــلــطیــفــــ :


چند وقتیست که من بی خبر از حال توام

مثل یک سایــه ی مشکوک به دنبال توام!


خوب من ! بد به دلت راه مده چیزی نیست

من همان نیمه ی آشفته ی هر سال توام!


تـو اگـــر باز کنـــــی پنجره ای سمت دلت

می توان گفت که من چلـچله ی لال توام!


سالها گوش بـــه فــرمان نگاهت بودم

چند روزیست که بازیچه ی امیال توام،


گله ای نیست کــــه برداری و دورم ریزی

من همان میوه ی پوسیده ی اقبال توام


مثل یک پوپک سرما زده از بارش برف ـ

سخت محتاج به گرمای پرو بال توام!


زندگی زیر سر توست اگر لـــج نکنــــــی

باز هم مال خودت باش خودم مال توام!


"سیــد محمـــد علــی رضــازاده "


********


این قدر بر دو راهی تقدیر من نایست

این طور زل نزن به من ای چشم های بیست!


این آشنای گم شده در عمق چشم هات

این حس نابلد که مرا پیر کرده کیست؟


داری دل مرا به کجا می بری عزیـــــــــز؟؟

باور کن این ستاره تاریک مدتی ست


دارد به چشم های تو ایمان می آورد

باور کن این غریبه تو را عاشقانه زیست


با دست های خود کفنم می کنی ولی

این عشق...این ارادت...این منصفانه نیست


با اینکه روی دوش تو تشیع می شوم

من مانده ام که این همه آدم برای چیست؟


من سوخــــتم همیشه همینطور بوده است

ای گرگ بی ملاحظه بازی حساب نیست!!!


"جـــواد کـلـــیـدری "


مـــــن خــــواب دیده ام کســــــــی مــــی آیــــــد......

هوالـــلطــیفــــ :


من خواب دیده ام که کسی می آید
من خواب یک ستاره ی قرمز دیده ام
و پلک چشمم هی می پرد
و کفشهایم هی جفت میشوند
و کور شوم
اگر دروغ بگویم
من خواب آن ستاره ی قرمز را
وقتی که خواب نبودم دیده ام
کسی می آید
کسی می آید
کسی دیگر
کسی بهتر
کسی که مثل هیچ کس نیست

مثل پدرنیست

مثل انسی نیست

مثل یحیی نیست
مثل مادر نیست
و مثل آن کسی ست که بایــــــــــــد باشد
و قدش از درختهای خانه ی معمار هم بلندتر است
و صورتش از صورت امام زمان هم روشن تر
و از برادر سید جواد هم که رفته است
و رخت پاسبانی پوشیده است نمی ترسد
و از خود خود سید جواد هم که تمام اتاقهای منزل ما مال اوست نمیترسد
و اسمش آن چنانکه مادر
در اول نماز و در آخر نماز صدایش میکند
یا قاضی القضات است
یا حاجت الحاجات است....


از ایــــنــــجا  " گــــوشــــ بــــــدهـــــ "


مــــن بیشـــــتر از آنچـــه که بایــــد کشـــیـــده ام...

هوالــلــطــیــفـــ :

من بیست و هفت سال خودم را دویده ام

تازه بـــــه نقطــه ی نرسیدن رسیـــده ام


می ترسم از خودم که شبیه م به هیچ کس

از تــــرس تـــــــــوی  آینـــــــه  آدم  ندیده ام


حتی حواس پرتی من مضحک است، که

دیروز کفش لنگــه بـــــه لنگه خریـده ام


من که خودم نخواستم عا شق شوم،فقط

حالــــی نمــــی شود بــــــه دل ورپریده ام...


این لقمه هم برای مگس ها،نخواستم

یک عنکبــــــوت مرده ی درخود تنیده ام


این دردهای مسخره تقدیـــر من نبود

من بیشتر از آنچه که باید کشیده ام


بابا ولــــم کنید! سرم درد می کند

حتی هوای دور و برم درد می کند


زیر فشار طعنه و گوشه کنایه و

زخم زبانتان کمـــرم درد می کند


از اینکه گفته اید تو شاعر نمی شوی

مضمون شعرهـــــای ترم درد می کند


نامه رسان عشق شما بوده ام، اگرـ

تا استخوان بال و پــــرم درد می کند


پس هیج جا نمی روم؛ آخر نمی شود

پاهـــای مانده از سفـــرم درد می کند


دیگر قسم نمی خورم، از بسکه خورده ام

روح شکستــــــه ی پدرم درد می کنـــــد

*

طبل چرندیـــــات نکوبید،بس کنید!

سلول های مغز سرم درد می کند


"محــمــد علــی پور شیخ "


از اینــجــا " گــوشـــ بـــدهـــ "

مرا ببخـــــش که اینــــقدر بی مبــــالاتم....

هواللــــطیفـــ :


سرت که درد نمی آید از سوالاتم؟
مرا ببخش که اینقدر بی مبالاتم

چطور این همه جریان گرفته ای در من

و مو به موی تو جاری است در خیالاتم؟

بگو به من که همان آدم همیشگی ام؟

نه...مدتی است که تغییر کرده حالاتم

چقدر مانده به وقتی که مال هم بشویم؟

درست از آب درآیند احتمالاتم

تو محشری به خدا، من بهشت گم شده ام

تو اتفاق می افتی، من از محالاتم

چقدر ساکتی و من چقدر حرف زدم

دوباره گیج شدی حتماً از سوالاتم

دلم گرفته اگر زنگ می زنم گاهی

مرا ببخش که اینقدر بی مبالاتم....


"مهـــدی فــرجـــی "


از اینـــــجـــا " گـــوشــــ بــــدهــــ "....

بعد از تـــــو کور باد اجـــــاق کلــــــــاغ ها...

هواللطــیفــــ :

 

این روزها وجود مرا حس نمی کنی
فکری به حال این زن دپرس نمی کنی

 

حتی برای دلخوشیم شب که می شود
یک شعر عاشقانه اس ام اس نمی کنی

 

احساس میکنم که به من بی تفاوتی

یادی از آن رفاقت خالص نمی کنی

 

گفتم تو هرگز این دل درهم شکسته را
درگیر این قبیل حوادث نمی کنی

 

"بـــانــــو" چه کرده با تو که یک عمر بعد از او

حتی توجهی به پرنسس نمی کنی

 

دیشب شنیده ام که تو سیگار می کشی

پس بی دلیل سرفه و خس خس نمی کنی

 

بدپیله نیستم که خودت را به خاطرم

پابند یک شماره و آدرس نمی کنی....

 

من میروم و مطمئنم یک دقیقه هم

نقدی بر این نوشته ی ناقص نمیکنی



****


یادش به خیر باد اتاق کلاغ ها

هر لحظه می شدیم ایاق کلاغ ها


پاییزهای پرزده ی سال های دور

دلشوره های ما و فراق کلاغ ها


رفتی و بی تو دور سرم چرخ می خورد

هر شب به یک بهانه چماق کلاغ ها


باور نمی کنی پس از آن اتفاق شوم

با من چه کرده است نفاق کلاغ ها


باور نمی کنی که در این سال ها، چقدر
تغییر کرده سبک و سیاق کلاغ ها....


فهمیده اند عاشقم و خوش نیامده

این دلسپردگی به مذاق کلاغ ها


از من قبول کن که در این شهر دشمند

با عشق و انتظار و علاقه کلاغ ها


آن قدر توی گوش تو بد خوانده اند که

میپاشد از صدات بزاق کلا غ ها


من با تمام شایعه ها ساختم ولی

یک بار هم نسوخت دماغ کلاغ ها


حالا فقط نشسته ام و آآآآه میکشم

بعد از تو کور باد اجاق کلاغ ها...


"زهـــرا شعبــانــی "


از ایـــنـــجــا " گــــوشـــ بـــدهـــ "