هواللطیفــ:
دوباره توی وجودم هراس افتاده
تو رفتهای وَ دلم آس و پاس
افتاده
اتاقها همه دق
کردهاند بعد از تو
و تخت خواب تو در
التماس افتاده
به
روی صفحهی بی روح گوشی همراه
به جای اسم تو، از غم تماس
افتاده
شنیدهام تهِ فنجان قهوهات
دیروز
نشانِ آدمکی ناشناس افتاده
چه سرنوشت بدی، عشق پر
طرفدارم
به
دستِ دخترکی بی حواس افتاده
برس به دادِ من ای کدخدای
آبادی
غرورِ مزرعهام دست داس افتاده...
"امیــد صباغ نو "
از اینجــــا گـــــــوشـــ کنیــــد