هواللطیفـــ :
بیــا گناه ندارد بــه هم نگاه کنیم
و تازه داشته باشد بیا گناه کنیم !
نگاه و بــوسه و لبخند اگــر گناه بود
بیا که نامهی اعمال خود سیاه کنیم
بیا به نیم نگاهی و خندهای و لبی
تمــــام آخرت خویش را تبـــاه کنیم
به شور و شادی و شوق و ترانه تن بدهیم
و بار کــــوه غـــــم از شور عشق کاه کنیم
و زندهزنده در آغــوش هــــم کباب شویم
و هرچه خنده به فرهنگ مردهخواه کنیم
نگاه، نقطه آغاز عا شقیست، بیا ...
که شاید از سر این نقطه عزم راه کنیم
اگر به خاطر هم عاشقانه برخیزیم ...
نمی رسیم به جایی که اشتباه کنیم
برای سرخوشی لحظههات هم که شده است
بیــــا گنــــاه ندارد بـــــه هـــــــم نگــــاه کنیم
"فرامرز عرب عامری"
"از اینجــــا گــــوشـــ بـــدهـــ "
هواللطیفـــ :
شمع حق داشت، به پروانه نمی آید عشق!
"فاضـــل نظـــری "
"از اینــجـــا گــــوشــ بــــدهـــ "
هواللطیفــــــ :
گرچه گاهی حال من مانند گیسوهای توست
چشــمه ی آرامشــم پایین ابروهـــــای توست
خنده کن تا جای خون در من عسل جاری کنی
بهترین محصـول هـــا مخصوص کندوهای توست
فتنــــه هــــا افتـــاده بیـن روسری هــای سرت
خون به پا کردی ، ببین! دعوا سر موهای توست
کار دنیا را بنازم که پر از وارونگــی ست
یک پلنگ مدعی در دام آهوهای توست
فتــــح خواهــم کرد روزی سرزمینت را اگر
لشکری آماده پشت برج و باروهای توست
شهر را دارد بـــه هـــم مــی ریزد امشب، جمع کن
سینه چاکی را که مست از زخم چاقوهای توست
کوک کن ، بردار سازت را ، برقصان و برقص
زندگی آهنگ زیبـــای النــگوهــــای توست
خوش به حال من که می میرم برایت این همه
مرگ امکانی به سمت نوشداروهای توست
"رضـــا نیکوکار"
" از اینــجـــــا گــــــوشــ بـدهــ "
هواللطیفـــ: