هواللطیفـــ :
مثل یک کابوس ... ما را به رویا میــبری
پشتِ ردت ... تا کجا ما را به هر جا می بری؟
از دهان گرگ ها بـیـرون کشیدم سالها ...
پیرهن هایی ...که در چنگ زلیخا می بری
باز هم دعوت به طوفان کن مرا ... اما بدان
من دلم دریاست ... دریا را به دریا می بری!!!
من شبیه یوسفم ... راه سقوطم چاه نیست
چون بیـندازی مرا در چاه ... بالا می بری
دلخوشم ، گر دل به غیر از من به هرکس باختی
بردنی ها را ... فقط از سیــنه ی ما می بری!!
با همان یک حرکت اول ... نگاهم مات بود
ماتم از اینکه پس از یک عمر ... حالا می بری!!!
" روزبه بمانی "